اگر تاریخ چشمی داشت خون و اشک کارش بود
اگر یک قطره غیرت داشت دنیا زهر مارش بود
اگر تاریخ دستی داشت دستی در خودش می برد
به جوی آب می انداخت هرچه در شمارش بود
تقصیر تو شد شعرم اگر مسالهساز است
زیبایی تو بیشتر از حدّ مجاز است
هرچند که پوشیده غزل گفتهام از تو
گفتند به اصلاحیۀ تازه نیاز است
به اطلاع کلیه دوستان عزیز میرساند که شما دست به گیرنده های خود نزنید ! قرار هم نیست که خورشید فردا از مغرب طلوع کنه یا هر چیز دیگه بابت اینکه به این زودی اینجا یه شعر می بینید ! اصولا" بنده كمتر از این ناپرهیزیا می کردم که اینقدر زود پست جدید بذارم اما ! دیگه شما ببخشید :)
شنیدستی که مردی روستایی
شد اندر روزگارانی هوایی
سلام دوستان ، از این که با ما همسفرید خوشحالیم ! و از اینکه چپ و راست پستهایی می گذاریم بسی حال به هم زن شرمنده ایم اما چه می شود کرد این شعر را گفته ایم ، کجا قایمش کنیم خب ؟!! حالا ما
می گذاریم شما هم زیاد فحش ندهید !!!! :ـ) راستی از این دست شعرها باز هم داریم ، شما اصولا" با این شعرها موافقید یا موافقید ؟!!! :ـ)
پیرمردی هم اتاقی گشت هنگام سفر
در مسافرخانه ای تنها فقط با یک پسر
احتمال واریز همزمان عیدانه 70 و 90 هزار تومانی دولت و مجلس به مردم و یارانه نقدی اسفندماه امسال وجود دارد.
تعمیرش میکردیم، نه تعویضش!
شما چطور شصت سال باهم زندگی کردین؟
گفت: ما از نسلی بودیم که وقتی چیزی خراب میشد؛ تعمیرش میکردیم،
نه تعویضش!
اونی که بیشتر اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه...!!
اونی که نخواست ما رو بالاخره میاد دیدن جسدم...!!
اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابوتمو گرفته...!!
اونی که سلام نمیکرد میاد برا خدافظی...!!
عجب روزیه اون روز...!!
حیف كه اون موقع خودم نیستم...!!:((
قدر همو بدونید
تن من لاشه فقر است و من زنداني زورم
كجا ميخواستم مردن حقيقت كرد مجبورم
جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت
چون رمیدن های آهو ناز کردن های او
دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت
کهنه ای بودم برای دست های این و آن
هرکسی مارا به نوعی دستمالی کرد و رفت
ابرهم در بارشش قصد فداکاری نداشت
عقده در دل داشت روی خاک خالی کردو رفت
مهم نیست که قد رعنا و اندام مانکنی ندارید
مهم نیست که توی فشن شوها cat walk راه نمیرید
مهم نیست که بنز و فراری و ویلا و حساب بانکی ندارید
مهم اینه که شما همدیگرو دوست دارید و دل و جرات ابراز عشق و در کنار هم موندن رو دارید
♥ ♥ ♥
خوشبخت باشید
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
اوخی....
پشتِ سر هر مرد موفق
هيچ چيزي نيست ، زرنگ بوده دختر بازي نكرده ،
چسبيده به زندگيش ، پولاشو جمع كرده ، زندگيش روبراه شده
دختری سه ساله بود که پدرش آسمانی شد . .
دانشگاه که قبول شد، همه گفتند: با سهمیه قبول شده!!!
ولی ... هیچوقت نفهمیدند
کلاس اول وقتی خواستند به او یاد بدهند که بنویسد بابا! . . .
یک هفته در تب ســـــــوخت . . ..
به سلامتی خودمون که هنوز نفس میکشیم ....
اين مطلب فقط مخصوص اعضاء ميباشد
پیر مرده به زنش میگه بیا یاد قدیما کنیم. من تو پارک باهات قرار میذارم تو هم بیا.
2-3 ساعت طول میکشه نمیاد.... میره خونه میبینه زنش نشسته داره گریه میکنه...
میگه چی شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پیرزنه میگه بابام نزاشت بیام
سر میز شام یادت که میفتم بغض میکنم،
اشک در چشمانم حلقه میزند و
همه با تعجب نگاهم میکنند..
لبخندی میزنم و میگویم:چقدر داغ بود...!!!
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود
و دلم پبش کسی غیر خداوند نبود
¤
آتشی بودی و هروقت تو را می دیدم
مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود
مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید
خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود
هرچه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم
کم نشد فاصله؛ تقصیر تو هر چند نبود
شدم از درس گریزان و به عشقت مشغول
بین این دو چه کنم، نقطه ی پیوند نبود
مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت
جای آنها که به دنبال تو بودند نبود
بعد از آن هر که تورا دید، رقیبم شد و بعد
اتفاقی که رقم خورد خوشایند نبود.
آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته!
کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود....
دنیای آدم برفی دنیای ساده ایست
اگر برف بیاید هست
اگر برف نیاید نیست
مثل دنیای من
اگر تو باشی هستم
اگر نباشی .....!
سختی تنهایی رو وقتی فهمیدم که دیدم مترسک به کلاغ سیاه میگه : هر چقدر دوست داری نوکم بزن ولی تنهام نذار!!!!
غم که می آید در و دیوار شاعر می شود
در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود
می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط کش و نقاله و پرگار ، شاعر می شود
تا چه حد این حرفها را می توانی حس کنی
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود
تا زمانی با توام ، انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم ، دلم انگار شاعر می شود
باز می پرسی چطور اینگونه شاعر شد دلت ؟
تو دلت را جای من بگذار ، شاعر می شود
گرچه می دانم نمی دانی چه دارم می کشم
از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود
کلبه ای میسازم
دردورترین نقطه خاطراتم
جایی که نه توباشی
نه یادت
نه هیچ نامحرمی
جایی که من باشم و
تنهایی
آنجا به آرامش خواهم رسید
واسه اینکه از تو دورم به تو مدیونم
واسه کشتن غرورم به تو مدیونم
تو که حرمت رو شکستی
پای عهدت ننشستی
گرچه بازم تو نیازم
لحظه ها رو بد می بازم به تو مدیونم
واسه این چشای خیسم به تو مدیونم
اینکه از غم می نویسم به تو مدیونم
اینکه بی جونم و سردم
اینکه بی روحم و زردم
پی آرامشی که بردی و من پی اش می گردم به تو مدیونم
به تو مدیونم غرورمو شکستی عینه شیشه
به تو مدیونم که کشتی دلمو واسه همیشه
به تو مدیونم منو دادی به بی بهار بهانه
به تو مدیونم واسه بغض عمیق این ترانه
به تو مدیونم شکستی حرمت شب و منو ماه
به تو مدیونم کم آوردی و رفتی اول راه
به تو مدیونم عزیزم واسه این حال مریضم
اگه مثل برج سنگی جلوی چشات می ریزم
به تو مدیونم دینمو ادا می کنم حتما
نشونت می دم چه رنجی داره هر چی کردی با من
واسه اینکه تو خجالت محبتات نمونم
جونمم می دمو می بینی پای حرفمم می مونم
در حضور خارها هم می شود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود
می شود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
کاش می شد، حرفی از کاش می شد هم نبود
هرچه بود احساس بود وعشق بود و یاس بود...
بر سر مزرعه ی سبز فلک ، باغبانی به
مترسک می گفت:
دل تو چوبین است و ندانست که با زخم زبان ،
دل چوب هم می شکند...
من فقط دارم سعی میکنم همرنگ جماعت شوم،
اما می شود کمی کمکم کنید!
آی جماعت
شماها دقیقا چه رنگی هستید؟
آدم ها ثانیه به ثانیه رنگ عوض میکنند
از آدم های یک ساعت دیگر میترسم!
چون درگیر هزاران ثانیه اند…
ثانیه هایی که در هرکدام
رنگی دگر به خود میگیرند …
وقتی که گوش ها زنگ زده اند
عاقلانه ترین کار ، سکوت است…
سوال جالب
چرا داخل يك خونه 40 متري ال سي دي 52 اينچي ميزارن؟
به درگاهی پناه آوردهام کز در نمیراند
که هرکس را که درماندهست سوی خویش میخواند
*****
امید اولی که هر زمان او را رها کردم،
امید آخرم شد نام او را تا صدا کردم
*****
خداوندا، خداوندا قرارم باش و یارم باش
جهان تاریکی محض است، میترسم، کنارم باش
*****
اگر گم کردهام در این همه بیراهه راهم را
تویی که میبری سوی سپیدیها نگاهم را
*****
صدایم میکنی وقتی صدایم غیرِ آهی نیست
خطابخشی، به اشک و توبه میبخشی گناهم را
*****
خداوندا، خداوندا قرارم باش و یارم باش
جهان تاریکی محض است، میترسم کنارم باش
این داستان کوتاه را در وبلاگی ایتالیایی چاپ شده است. در ضمن این داستان نمره ۸۲ از ۱۰۰ را گرفته .
فرشتگان نگهبان بر روی زمین برای خداوند از مردی بنام اولینوس که در امپراتوری قدیم روم زندگی می کرد خبری بردند به این مضمون که اولینوس مهربان در همه ۴۷ سال زندگیش نه به کسی بد کرده و نه هیچ گاه نا امید و گرسنه ای را از خود رانده است او آنقدر خوب اس که تقاضا می کنیم او را قدرتی مافوق انسانهایدیگر عطا کنید......
چقدر شبیه چکمه های کدخداست
آنها فقط از «فهمیدن» تو میترسند.از «تن» تو- هر چقدر هم که قوی باشد- ترسی ندارند.از گاو که گندهتر نمیشوی، میدوشندت!از خر که قویتر نمیشوی، بارت میکنند!از اسب که دوندهتر نمیشوی، سوارت میشوند
میخواهم عاشقی را از تو یاد بگیرم که چنین بی وقفه در هر زمان و مکانی یادت نمیرود باید عاشقی کنی کاش من اینگونه عاشق بودم ….. ای کاش
حالا که انسان دردنده شده است
جامعه دو طبقه دارد:۱: طبقه ای که می خورد و کار نمی کند ۲: طبقه ای که کار می کند و نمی خورد
نه زخمهای من خوب میشود نه زخمهای تو
تو سرو سبزی و سرت تا ابد بالاست نه موریانه و آتش حریف ریشه ی ماست اگرچه زخم تبر نقش قامت ماست خود این نشانه ی آزادگی و عزت ماست
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه بودن هـمـه سالــه از پـی حـج، سفــر حجـاز کـردن زمدینــه تا بـه کعبــه، سـر و پـا بـرهنــه رفتـن دو لـب از بـرای لبیکــ بـه وظيفه بـاز کـردن شب جمعـه هـا نخفتـن ، به خــدای راز گفتـن ز وجــود بـی نیــازش، طلـب نیـــاز کــردن به مساجـد و معابـد، همه اعتکاف کردن ز ملاهـی و مناهی، همـه احتـراز کردن به خدا قسم که کس را، ثمر آنقدر نباشد که به روی نا اميدي ، در بسته باز کردن
از زندگی لذت ببرید حتی اگر چیز با ارزشی را از دست داده
زیر آن خوابیدن و از آن عبور کردنجمعی ناگهان از بالای آن میروند وجمعی زیر آن از چشم ها پنهان می مانندو شاید اصلا به حساب هم