صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
وبلاگم!
کنج خلوتیه برای گفتن های سربسته
برای گفتن اینکه نگفته هایی هست
به هیچ کس نمی توانم بگویم
هیچ کس!
باور کردنی نیست در این دنیای شلوغ از آدم
حتی یک نفر هم ندارم که به او بگویم
دردم چیست ...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ
ﺧﺮ ﺻﺎﺣﺐ ﻋﻘﻞ ﻭ ﻫﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﻭﺣﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
فقیر به دنبال شادی ثروتمند
پولدار به دنبال ارامش زندگی فقیر است
کودک به دنبال آزادی بزرگتر
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
صدای هیاهوکف و دست زدن بلند است.
گفتم اینجا چه خبر است؟گفت داریم اصلاحات می کنیم.
گفتم چه چیزی را؟گفت نام مجتمع را آیدین نام قشنگی است.بهتر از نامهای لطف :صفا و صداقت است.
اینها جای خود را به مد و رنگ داده اند.
صدای شهید خاموش شده است و همه می دانند که تنها شهید انسان خوبی بوده است
جبهه محل تفریح و گردش شده است.نگاه کرده بر اروند:بهمن شیر و کارون.ایثار را به تمسخر و وحدت را به نشانه گرفتهاند
امروز دیگر نان تنوری جای خود را به نان فانتزی داده است.بجای آش:دسر و ژله می خورند و با پیتزا و ساندویچ قیافه می گیرند و پز می دهند
بجای سلام Helloمی گویند و بجای الحمدلله و شکرلله مرسي
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
گاه می اندیشم...
چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم
همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران
وخدایی که زلال تر از باران است
نگران چی هستی؟
گاهی خدا درها و پنجره ها را قفل میکنه
زیباست اگر فکر کنی بیرون طوفانه
و خدا
میخواد از تو محافظت کنه
پس بخند
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
زندگی رسم خوشایندی است .
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ و پرشی دارد اندازه عشق
زندگی مجذور اینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست
سهراب سپهری
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
ای که میگوی مسلمان باش و می خواری مکن
ای که خود گفتی مکن می خوارگی ،اری مکن
هرچه میخواهی بگو یا هرچه میخواهی بکن ،اما ریا کاری مکن
می بخور منبر بسوزان ،مردم آزاری مکن
مردمان را غرق اندوهی که خود داری مکن
خود گرفتاری و مردم را گرفتار ،گرفتاری مکن
گر نمی خواهد پریشان باشد ،اصراری مکن
من خوشم، شادم نمی خواهم، جز این کاری کنم
من نمی خواهم بجای خوش بودن ،زاری کنم
سر خوشم ،تا مهربانی در دلم ،جاری کنم
زاهدا خوش باش و خندان , پیش ما زاری مکن
می بخور منبر بسوزان مردم آزاری مکن
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
بـه گـرد کعبـه می گـردی پریشان کـه وی خود را در آنجا کرده پنهان
اگــر در کعبــه می گـــردد نمـایـان
پس بگرد تا بگردی بگرد تا بگردی
در اینجا باده مینوشی ، در آنجا خرقه می پوشی ، عجب بیهوده میکوشی در اینجا مـــــردم آزاری ، در آنجا از گنـــــــــــــه عاری ، عجب بیهوده پنداری در اینجــا همـــدم و همسایــــه ات در رنــج و بیمــاری تو آنجا در پی یاری چــه پنـــداری کجــــا وی از تـــو می خواهـد چنین کــاری چه پیغــامـــی که جــز بــا یــک زبــــان گفتـــن نمی داند! چه ســلطانی که جــز در خـــانـــه اش خفتــن نمی داند! چه دیداری که جز دینار و درهم از شما سفتن نمی داند! به دنبال چه می گردی که حیرانی خـرد گم کرده ای شاید نمی دانی! اميد از جــــان خـــود سیری کـــه خـــامـــوشی نمی گیـــری لبت را چون لبــــان فرخی دوزند! تو را در آتش اندیشه ات سوزند! هــــــــزاران فتنـــــــه انگیـــــــزند! تــــو را بـــر سر در میخانه آویزند
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
هرقدرکه درخاک ننوشیدم ازین باده ی صافی بنشینم و با دوزخیان کنم تلافی جزساغرو میخانه و ساقی نشناسم بر پایه ی پیمانه و شادیست اساسم گر همچو همای از عطش عشق بسوزم از آتش دوزخ نهراسم نهراسم
ساقی از این عالم واهی رهایم کن
نمی خواهم در این عالم بمانم
بیا از این تن آلوده و غمگین جدایم کن
تو را اینجا به صدها رنگ می جویند
تو را با حیله و نیرنگ می جویند
تو را با نیزه ها در جنگ می جویند
تو را اینجا به گرد سنگ می جویند
تو جان می بخشی و اینجا به فتوای تو می گیرند جان از ما
نمی دانم کیم من، آدمم روحم خدایم یا که شیطانم تو با خود آشنایم کن
اگر روح خداوندی دمیده در روان آدم و حواست
پس ای مردم
خدا اینجاست خدا در قلب انسان هاست
به خود آی تا که دریابی خدا در خویشتن پیداست
همای از دست این عالم پر پرواز خود بگشود و در خورشید و آتش سوخت
خداوندا (بسوزانم) همایم کن نمی خواهم در این عالم بمانم
بیا از این تن آلوده و غمگین جدایم کن ، جدایم کن
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
احساسم کودک است
به او نخندید تازه پا گرفته
هنوز اول راه است
خودش به زمین می خورد
خودش آهسته بر می خیزد
آهسته می گرید
اهسته اشک هایش را پاک می کند
و من به او افتخار می کنم
با تمام کودکی اش...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
ارسالي از طرف دوست و همكار عزيزم جناب آقاي سيد حسن سادات
از کمیته تفحص مفقودین با منزل شهید تماس گرفتند .
خانمی گوشی را برداشت.
مثل همه موارد قبلی با اشتیاق گفتند که بعد از بیست وچندسال انتظار ، پیکر شهید پیدا شده و تا آخر هفته آن را تحویلشان می دهند.
برخلاف تمام موارد قبلی ، آن طرف خط ، خانم فقط یک جمله گفت :حالا نه. می شود پیکر شهید را هفته آینده بیاورید ؟
آقا جا خورد اما به روی خودش نیاورد. قبول کرد.
گذشت .
روز موعود رسید. به سر کوچه که رسیدند دیدند همه جا چراغانی شده. وارد کوچه شدند.دیدند انگار درخانه شهید مراسم جشنی برپاست.
در زدند کسی منتظر آنها نبود چون گویی هیچ کس نمی دانست قرار است چه اتفاقی بیافتد. مقدمه چینی کردند صدای ناله همه جا را گرفت مجلس جشن که حالا معلوم شد مجلس عروسی دختر شهید است به مجلس عزا تبدیل شد تنها کسی که منتظر آن تابوت بود همان عروس مجلس بود.
خودش خواسته بود که پدرش درمجلس عروسی اش حاضر شود به عمد آمدنش را به تأخیر انداخت. عروس گفت تابوت را به داخل اتاق بیاورید. خواست که اتاق را خالی کنند. فقط مادر و دامادبمانند و همرزم پدرش.
همه رفتند.
گفت در تابوت را باز کنید. باز کرد.
گفت: استخوان دست پدرم را به من نشان بده. نشان داد.
استخوان را در دست گرفت و روی سرش گذاشت و رو به داماد با حالت ضجه گفت: ببین!ببین این مرد که می بینی پدر من است. نگاه نکن که الان دراز کش است روزی یلی بوده برای خودش . ببین این دستِ پدرمن است که روی سرم هست. نکندروزی با خودت بگویی که همسرم پدر ندارد.
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
حروم اون پدر معتادیه که واسه خرج خودش دخترشو میده دست هرکس....
حروم 3 هزار میلیاردیه که نمیفهمم چه جوری از گلوشون میره پایین...
حروم پدر معتادیه که دختر 3 سالشو واسه یک میلیون میفروشه
حروم یعنی وزن سیری مونو با ترازوی یه گرسنه بکشیم
حروم اون صاحب خانه ایه که اگه اجاره اش یه روز دیر بشه اساس ما میره تو خیابون...
حروم یعنی دل شکستن یه دل شکسته...
حروم دست مزد اون فوتبالیسته که یه ساعتش قدرتمام دارایی های یه خانوادست...
حروم اونایی هستن که باعث شرمندگی پدر میشند....
حروم آیینه بقل ماشینیه که اگه بشکنه پولش قدر دیه منه....
حروم اون آمپولیه که هرکدومش 2میلیون پولشه.
حروم اون حاجیه که رفته مکه واسه خودنمایی کلی پرده میزنه ...
حروم اون مسئوله که باید همچین بلایی سر بچه اش بیاد تا به فکر اصلاح باشه...
اگه قبول داری پيغام بزار شاید یه مسئولی کسی درک کرد....
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
کشاورز دامپزشک میاره ..
دامپزشک میگه :
" اگه تا 3 روز گاو نتونه رو پاش وایسته گاو رو بکشید "
گوسفند اینو میشنوه و میره پیش گاو میگه :
" بلند شو بلند شو "
گاو هیچ حرکتی نمیکنه ...
روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه :
" بلند شو بلند شو رو پات بایست "
باز گاو هر کاری میکنه نمیتونه وایسته رو پاش
روز سوم دوباره گوسفند میره میگه :
" سعی کن پاشی وگرنه امروز تموم بشه و نتونی رو پات وایسی دامپزشک گفته باید کشته شی "
گاو با هزار زور پا میشه ....
صبح روزبعد کشاورز میره در طویله و میبینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر میگرده میگه :
" گاو رو پاش وایساده ! جشن میگیریم ... گوسفند رو قربوني كنيد ... "
نتیجه اخلاقی : خودتون رو نخود هر آشی نکنید !
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
دوم:ه
سوم:ه
چهارم:ه
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
بر سر مزرعه سبز فلک باغبانی به مترسک ميگفت دل تو چوبین است
و ندانست که با زخم زبان دل چوب هم میشکند
گاهی باید بعضی احساسارو بذاری تو خونه سالمندان دلت اینقدر بهشون بی توجهی کنی تا بمیرن به سلامتی اونایی که از هر انگشتشون چندتا هنر میریزه میرنجونن میسوزونن میشکنن له میکنن حکایت من حکایت ماهی تنگ شکسته ای که روی زمین دل دل میزنه حکایت تو حکایت پسرک شیطون تیرکمون به دستی که نفساشو شماره میکنه تنهاییمو کسی شریک نیست مطمئن باش دست احتیاج به سمت تو که هیچ به سمت خودمم دراز نمیکنم شاید تنهایی هام از تنهایی دق کنه یاد گرفتم انسان مدرنی باشم هربار که دلتنگ میشم جای بغض واشک تنها به این جمله اکتفا کنم که هوای بد این روزا آدمو افسرده میکنه خستم اما تحمل میکنم خدا روزگارت با من و احساسم بد تا کرد قلب عزیز لطفا خفه شو تو همه کارها دخالت نکن همون که خون پمپاژ میکني کافیه اگرم خسته شدی اجباری نیست به کار هروقت دلت خواست دیگه کار نکن
و بالاخره حرف آخر: هرکی درکش بیشتر
دردش بیشتر
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
آدما واسه هم "سنگ تموم"میذارن
اما نه وقتی بینشون هستی
وقتی میون خاک خوابیدی"سنگ تموم"رو میذارن و میرن
بعضیا هستن بی غذا دوماه دووم میارم بی آب یه هفته
بی هوا چند دقیقه اما.......بی وجدان خیلی
"خاکی" "خاکی" ام
چنان زمینم زدن که باید تا آخر عمر خودمو بتکونم
ما خودمون سرزمین عجایبیم واسه ما آلیس تعریف میکنی؟
فیلم مسخره ای به نام"زندگی"
با بازیگر مزخرفی به نام"من"
از کارگردان خوبی مثل"خدا"بعید بود
این روزا هرکی میگه دوستت دارم خندم میگیره بی اراده میگم تو دیگه چی میخوای؟ دخترا شیطنت خاص خودشونو دارن برچسب هرزگی بر لبخندهاشون نزن به سلامتی دخترای کشورم که خنده واسشون حروم شده چه سرنوشت غم انگیزی که کرم ابریشم تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود دیروز پینوکیو آدم شد امروز آدما پینوکیو من از عاقبت مادربزرگ میترسم که شنل قرمزی گرگ بشه
دیگران میپرسن بیداری؟آره بی"دار"م
چون اگه"دار"ی داشتم یا قالی زندگیم رو خودم میبافتم
یا زندگیم رو به"دار"می آویختم
خلاصه بی"دار"بی"دار"م
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
بیا آخرین شاهکارت را ببین مجسمه ای با چشمان باز
خیره به دور دست شاید شرق شاید غرب
مبهوت یک شکست
مغلوب یک اتفاق
مصلوب یک عشق
مفعول یک تاوان
خرده هایش را باد میبرد و او فقط خاطره هایش را محکم بغل گرفته
بیا آخرین شاهکارت را ببین مجسمه ای ساخته ای به نام من
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
روزی با یکی از افراد که به صورت ظاهر ، چهرهی مقدس مآبانه داشت دربارهی ظهور امام زمان(عج)، صحبت می کردیم از جمله به ایشان گفتم ما باید مردم را به یاد امام زمان(عج) بیندازیم و برای فرج آن حضرت دعا کنیم.
او دست خود را روی گلویش نهاد و گفت: امام زمان بیاید و سرما را بزند؟(العیاذ بالله) من خیلی دلشکسته شدم و بغض گلویم را گرفت و با حالت گریه به منزل رفتم و در مظلومیت امام زمان(عج) اشک زیادی ریختم و حتی غذا هم نتوانستم بخورم.
به نقل از کتاب راهی بسوی نور
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
در تفحص شهدا ،دفتر چه یادداشت یک شهید شانزده ساله پیدا شد که گناهان هر روزش را در آن یادداشت کرده بود.
*سجده نماز ظهر طولانی نبود
*زیاد خندیدم
*هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
سعي كن خودت، خودت را بسازي
وگر نه ديگران به تو شكل ميدهند
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را
و دریایى غرق نمی کند "موسى" را
کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند
اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
ولی خدا نخواهد
نمی توانند....
او که یگانه تکیه گاه من و توست !
پس:
به "تدبیرش" اعتماد کن
به "حکمتش" دل بسپار
به او "توکل" کن
و به سمت او "قدمی بردار"
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
پسرک و دخترک مشغول بازی بودند...
پسرک یک سری کامل تیله داشت و دخترک چندتایی شیرینی با خودش داشت.
پسر به دختر گفت : من همه تیله هامو بهت میدم؛ در عوض تو همه شیرینیهات رو به من بده !
دختر کوچولو قبول کرد اما پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش برداشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد...!
اما دختر کوچولو در کمال صداقت و طبق قولی که داده بود تمام شیرینیهایش را به پسرک داد...
آن شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و راحت خوابش برد ولی پسر کوچولو نمی توانست بخوابد ، چون به این فکر می کرد که همانطور که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل او مقداری از شیرینیهایش را قایم کرده و همه شیرینی هایش را به او نداده ...!!!
نتیجه داستان :
عذاب وجدان همیشه متعلق به كسی است كه صادق نیست اما آرامش سهم كسی است كه صادق است...
لذت دنیا متعلق به كسی نیست كه با آدم صادق زندگی می كند بلکه آرامش دنیا سهم كسی است كه با وجدان صادق زندگی میكند...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
مــــــــــــــــــــــــادر...
دندانم شکست ...
برای سنگ ریزه ای که...
در خوراکم بود !
دردم گرفت ...
نه برای دندانم !
برای کم سو شدن
چشمان مادرم ....!
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
روزه یعنی نفس خود پاک کن
قلب ابلیس درونت چاک کن
راه پرواز است سوی آسمان
ماه گردیدن بسان عاشقان
التماس دعا