همیشه دوست داشتم جواب این سؤال رو بدونم:
توی کشورایی که جمعه تعطیل نیست
بازم غروب جمعه دلگیره؟ ...
پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود؛
اما خود نیز علت را نمی دانست.
روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می
کرد، صدای ترانه ای را شنید.
به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد.
پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: ‘چرا اینقدر شاد هستی؟’
با بهترین آرزوها
وقتی که تفاوت در رنگ و نژاد برتری می آورد!
یک زن تقریباً پنجاه ساله ی سفید پوست به صندلی اش رسید و دید مسافر کنارش یک مرد ساهپوست است
با لحن عصبانی مهماندار پرواز را صدا کرد
مهماندار از او پرسید "مشکل چیه خانوم؟"
زن سفید پوست گفت: "نمی توانی ببینی؟ به من صندلی ای داده شده که کنار یک مرد سیاهپوست است، من نمی توانم کنارش بنشینم، شما باید صندلی مرا عوض کنید!"
مهماندار گفت: "خانوم لطفاً آروم باشید، متاسفانه تمامی صندلی ها پر هستند، اما من دوباره چک می کنم ببینم صندلی خالی پیدا می شود یا نه"
مهماندار رفت و چند دقیقه بعد برگشت و گفت: "خانوم، همانطور که گفتم تمامی صندلی ها در این قسمت اقتصادی پر هستند، من با کاپیتان هم صحبت کردم و او تایید کرد که تمامی صندلی ها در دسته اقتصادی پر هستند، ما تنها صندلی خالی در قسمت درجه یک داریم"
و قبل از اینکه زن سفید پوست چیزی بگویید مهماندار ادامه داد: "ببینید، خیلی معمول نیست که یک شرکت هواپیمایی به مسافر قسمت اقتصادی اجازه بدهد در صندلی قسمت درجه یک بنشیند، با اینحال، با توجه به شرایط، کاپیتان فکر می کند اینکه یک مسافر کنار یک مسافر افتضاح بنشیند ناخوشایند هست."
و سپس مهماندار رو به مرد سیاهپوست کرد و گفت: "قربان این به ای معنی است که شما می توانید کیف اتان را بردارید و به صندلی قسمت درجه یک که برای شما رزرو نموده ایم تشریف بیاورید..."
تمامی مسافران اطراف که این صحنه را دیدند شوکه شدند و در حالی که کف می زدند از جای خود قیام کردند
مشغول رانندگی تو جاده ام ....
از فاصله ی دور پلیس واسم دست تکون می ده و ابراز ارادت میکنه.....
خیلی آدمای با محبتی هستن
چطوری از این فاصله منو شناختن؟؟؟؟
یکیشون جوگیر میشه تا وسط جاده میاد
با حرارت خاصی واسم دست تکون میده
چراغ میزنم و با حرکت دست به ابراز علاقه شون جواب میدم
دفترچه و خودکار تو دستشه
می خواد ازم امضا بگیره
اما الان اصلا وقت ندارم باشه واسه بعد
اشک تو چشمام حلقه میزنه از این همه احساسات پاک و بی آلایش
تساوی را چنین بنوشت : یک با یک برابر است
از میان جمع شاگردان یکیبرخاست
'مامان؟ نژاد انسان ها از کجا اومد؟
مادر جواب داد: 'خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژاد انسان ها به وجود اومد.'
دو روز بعد دخترک همین سوال رو از پدرش پرسید.
پدرش پاسخ داد: 'خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد.'
دختر کوچولو که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت:مامان؟ تو گفتی خدا انسان ها رو آفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند...من که نمی فهمم!'
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم و بابات در مورد خانواده ی خودش!
احتمال واریز همزمان عیدانه 70 و 90 هزار تومانی دولت و مجلس به مردم و یارانه نقدی اسفندماه امسال وجود دارد.
تعمیرش میکردیم، نه تعویضش!
شما چطور شصت سال باهم زندگی کردین؟
گفت: ما از نسلی بودیم که وقتی چیزی خراب میشد؛ تعمیرش میکردیم،
نه تعویضش!
اونی که بیشتر اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه...!!
اونی که نخواست ما رو بالاخره میاد دیدن جسدم...!!
اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابوتمو گرفته...!!
اونی که سلام نمیکرد میاد برا خدافظی...!!
عجب روزیه اون روز...!!
حیف كه اون موقع خودم نیستم...!!:((
قدر همو بدونید
تن من لاشه فقر است و من زنداني زورم
كجا ميخواستم مردن حقيقت كرد مجبورم
مهم نیست که قد رعنا و اندام مانکنی ندارید
مهم نیست که توی فشن شوها cat walk راه نمیرید
مهم نیست که بنز و فراری و ویلا و حساب بانکی ندارید
مهم اینه که شما همدیگرو دوست دارید و دل و جرات ابراز عشق و در کنار هم موندن رو دارید
♥ ♥ ♥
خوشبخت باشید
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
اين مطلب فقط مخصوص اعضاء ميباشد
پیر مرده به زنش میگه بیا یاد قدیما کنیم. من تو پارک باهات قرار میذارم تو هم بیا.
2-3 ساعت طول میکشه نمیاد.... میره خونه میبینه زنش نشسته داره گریه میکنه...
میگه چی شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پیرزنه میگه بابام نزاشت بیام
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود
و دلم پبش کسی غیر خداوند نبود
¤
آتشی بودی و هروقت تو را می دیدم
مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود
مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید
خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود
هرچه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم
کم نشد فاصله؛ تقصیر تو هر چند نبود
شدم از درس گریزان و به عشقت مشغول
بین این دو چه کنم، نقطه ی پیوند نبود
مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت
جای آنها که به دنبال تو بودند نبود
بعد از آن هر که تورا دید، رقیبم شد و بعد
اتفاقی که رقم خورد خوشایند نبود.
آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته!
کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود....
سختی تنهایی رو وقتی فهمیدم که دیدم مترسک به کلاغ سیاه میگه : هر چقدر دوست داری نوکم بزن ولی تنهام نذار!!!!
غم که می آید در و دیوار شاعر می شود
در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود
می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط کش و نقاله و پرگار ، شاعر می شود
تا چه حد این حرفها را می توانی حس کنی
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود
تا زمانی با توام ، انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم ، دلم انگار شاعر می شود
باز می پرسی چطور اینگونه شاعر شد دلت ؟
تو دلت را جای من بگذار ، شاعر می شود
گرچه می دانم نمی دانی چه دارم می کشم
از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود
کلبه ای میسازم
دردورترین نقطه خاطراتم
جایی که نه توباشی
نه یادت
نه هیچ نامحرمی
جایی که من باشم و
تنهایی
آنجا به آرامش خواهم رسید
بر سر مزرعه ی سبز فلک ، باغبانی به
مترسک می گفت:
دل تو چوبین است و ندانست که با زخم زبان ،
دل چوب هم می شکند...
وقتی که گوش ها زنگ زده اند
عاقلانه ترین کار ، سکوت است…
سوال جالب
چرا داخل يك خونه 40 متري ال سي دي 52 اينچي ميزارن؟
چقدر شبیه چکمه های کدخداست
میخواهم عاشقی را از تو یاد بگیرم که چنین بی وقفه در هر زمان و مکانی یادت نمیرود باید عاشقی کنی کاش من اینگونه عاشق بودم ….. ای کاش
حالا که انسان دردنده شده است
جامعه دو طبقه دارد:۱: طبقه ای که می خورد و کار نمی کند ۲: طبقه ای که کار می کند و نمی خورد
نه زخمهای من خوب میشود نه زخمهای تو
تو سرو سبزی و سرت تا ابد بالاست نه موریانه و آتش حریف ریشه ی ماست اگرچه زخم تبر نقش قامت ماست خود این نشانه ی آزادگی و عزت ماست
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه بودن هـمـه سالــه از پـی حـج، سفــر حجـاز کـردن زمدینــه تا بـه کعبــه، سـر و پـا بـرهنــه رفتـن دو لـب از بـرای لبیکــ بـه وظيفه بـاز کـردن شب جمعـه هـا نخفتـن ، به خــدای راز گفتـن ز وجــود بـی نیــازش، طلـب نیـــاز کــردن به مساجـد و معابـد، همه اعتکاف کردن ز ملاهـی و مناهی، همـه احتـراز کردن به خدا قسم که کس را، ثمر آنقدر نباشد که به روی نا اميدي ، در بسته باز کردن
از زندگی لذت ببرید حتی اگر چیز با ارزشی را از دست داده
زیر آن خوابیدن و از آن عبور کردنجمعی ناگهان از بالای آن میروند وجمعی زیر آن از چشم ها پنهان می مانندو شاید اصلا به حساب هم